روزهای سخت زندگی

ساخت وبلاگ
رضا احمدی خانه حاج غلامرضا جعفری درست کنار مدرسه بود. عید نوروز که می شد بچه ها را از در کوچکی که از داخل مدرسه به خانه او راه داشت به صف کرده و برای تبریک عید به خانه او می بردند. مرحوم جعفری در حیاط خانه اش روی یک صندلی می نشست و به همه بچه ها یک سکه پنج ریالی و یک کیک کوچک عیدی می داد و دست نوازشی هم به سر همه ما می کشید. من که از نوازش پدرم محروم بودم آن مهربانی مرحوم جعفری را خیلی دوست می داشتم. فکر می کنم مدرسه او هنوز هم پابرجا باشد. خدا می داند در همه این سال ها چقدر آدم تحصیلکرده و موفق از این مدرسه وارد جامعه شده باشند. خدایش رحمت کند. یادم است روزی که پنج ریالی عیدی را از حاج آقا جعفری گرفته بودم شاد و خندان به خانه رفتم و با ذوق و شوق به خواهرم گفتم عیدی گرفته ام. پدرم با صدای من از خواب بیدار شد و آن پنج ریال را از من گرفت و بیست و پنج ریال دیگر رویش گذاشت و مرا با آن پول فرستاد برایش تریاک تهیه کنم. می توانید حال و روزم را حدس بزنید که چقدر دمغ شده بودم. آن طرف تر ازمحله ما گودی بود با پله های خیلی زیاد و خانه های کاه گلی. پیرزنی در یکی از آن خانه ها تریاک می فروخت. ... گراند20...
ما را در سایت گراند20 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ---- grand20 بازدید : 69 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 8:57